زندگی / چیزی به عید نمانده است !
مدیریت. موفقیت. داستان کوتاه. شعر و...
به نام دوست که هر چه داریم از اوست


سخن سردبیر-مجله موفقیت شماره253

چیزی به عید نمانده است!

در داستان‌های خیلی قدیمی، سعادت و خوشبختی شبیه موجودی سفید و نورانی توصیف می‌شد که به هر جايي پا می‌گذاشت، جانوری کریه و زشت را از آن‌جا دور می‌ساخت. این موجود سفید با آمدنش آرامش و زیبایی و قدردانی از خالق هستی را جایگزین بی‌قراری و بی‌قوارگی و قدرناشناسی می‌کرد.
در داستان‌های قدیمی نکته‌ای ظریف پنهان بود که اگر آن را در این ایام درک کنیم می‌توانیم دوباره زیبایی و خوشبختی و شکرگزاری را به همه خانه‌ها و محله‌های شهر هدیه دهیم و آن نکته ظریف چیزی نیست جز اعتراف به حضور شبح سیاه فقر و بدبختی در لابه‌لای تاریکی‌های شهر! بله دوستان! تا موقعی که فقر را انکار کنیم نمی‌توانیم آن را از خود دور سازیم. باید بپذیریم که در گوشه و کنار هر محله و هر نقطه از شهر بسیارند کسانی که در تامین نیازهای اولیه خود دچار مشکلند و برای فراهم کردن حداقل شرایط زندگی بسیار بیشتر از آن‌چه که در توان یک انسان است زحمت می‌کشند. این را که بپذیریم مرحله بعد یافتن راهی برای بیرون کردن این شبح سیاه و پلید از روی شهر و دیار زیبایمان است.
در قرن بیست‌ویک که عصر برترین فناوری‌های ارتباطات و اطلاعات تاریخ بشریت خوانده می‌شود، شاید صحبت کردن از شبحی نادیدنی ولی گسترده در کل یک منطقه، خنده‌دار و غیرعلمی به‌نظر برسد اما حقیقت این است که می‌توان روح زشت و ناخوشایند فقر را دید و ردپای او را مشاهده کرد. برای این کار کافی است کاری کنیم که این شبح زشت و نازیبا وادار به جابه‌جایی شود.
روح سیاه فقر و تنگدستی وقتی ساکن و بی‌حرکت باشد، هیچ‌کس متوجه حضورش نمی‌شود. درواقع همه با وجودی که سنگینی حضورش را در تمام زوایای زندگی خود حس می‌کنند اما چون به آن عادت کرده‌اند گمان می‌کنند مثل هوایی است که باید تنفس کرد و پذیرفت. تا وقتی شبح فقر وادار به حرکت نشود همه بر این باورند که چاره‌ای جز تحمل آن وجود ندارد، اما حقیقت آن است که وقتی این روح تیره و پلید از جایی که هست به زور رانده شود، بلافاصله چیزی بس زیبا و آرام‌بخش و نشاط‌آور جایگزین آن می‌شود که هر انسانی می‌تواند با دیدن این روح سفید خوشبختی، رفتن سایه سیاه فقر را درک کند و به معجزه ضربه‌های کوچک ایمان آورد.
برای جابه‌جا کردن و ضربه زدن و هل دادن روح تاریک تنگدستی از درون خانه‌های شهر فقط یک راه وجود دارد و آن سهیم کردن یکدیگر در شادی‌ها و داشتنی‌هایمان است. مهم نیست چقدر داشتنی داریم. هرچه درصد بیشتری از آن‌چه را داریم به تنگدست‌ها و فقیران اطرافمان ببخشیم، یک ضربه کوچک به روح سیاه فقر حاکم بر خانه و محله‌مان زده‌ایم. این ضربه‌های کوچک وقتی هماهنگ و یک‌دست و همزمان نواخته شوند تبدیل به چنان امواج مهیب و قدرتمندی می‌شوند که سیاه‌ترین ارواح زشت عالم را وادار به جابه‌جایی و فرار می‌کنند و درست زمانی که شر این اشباح پلید از سر شهر و محله و خانه ما دور شود، آن‌چنان نور و روشنایی و نشاط و آرامشی بر تک‌تک محله‌ها حاکم می‌شود که فریاد شادی کودکان و لبخند بزرگ‌ترها کوچک‌ترین ثمره این نشاط همگانی است.
در آستانه سال نو هستیم. خرید لباس نو برای بسیاری ممکن نیست. هرچند خیلی‌ها برای پنهان ساختن سایه فقر چشم‌هایشان فقط ماشین‌های گران‌قیمت را ردیابی می‌کند، اما حقیقت این است که بسیاری از آدم‌های دوروبرمان حتی برای کوچک‌ترین سفر و جابه‌جایی هم درآمد اضافی ندارند. شاید تصویر کیک‌ها و شیرینی‌ها و کلوچه‌های خارجی چیزی باشد که لنز دوربین‌ها شکار آنها را بیشتر می‌پسندند، اما واقعیت این است که درست پشت سر همین دوربین‌ها بسیارند آدم‌هایی که برای خرید آرد و شکر و روغن کلوچه‌های خانگی بااحتیاط هزينه می‌کنند. بهار و عید به‌زودی فرامی‌رسد و وقت آن رسیده که هر کدام از ما با سهیم کردن دیگران در بخشی از درآمدمان، هرچند که ناچیز به‌نظر برسد، ضربه‌ای به روح سیاه تنگدستی آوار شده در خانه‌ها و محله‌های شهرهایمان بزنیم. باید هر کدام از ما رسم زیبای بخشیدن بدون انتظار را یک‌بار دیگر به‌خاطر آوریم و این رسم و سنت زیبا را در بین تمام آشنایان و غریبه‌های دور و نزدیک جاری سازیم. هر کدام از ما با یک مهربانی کوچک می‌توانیم ضربه‌ای به شبح سنگین و بی‌رحم فقر بزنیم و آن را کمی از جایش تکان دهیم. همین الان اگر شروع کنیم، خواهیم دید که عید نیامده، برق روشنایی و شادی به تمام خانه‌های شهر راه می‌یابد و همه می‌توانند سفره‌های هفت‌سینی پر از شادی و نشاط را مقابل خود پهن کنند و در آینه‌ها به‌جای سیاهی و یأس، روشنایی و امید را ببینند. تنها با رفتن و دور شدن شبح تنگدستی است که می‌توان نعمت نبودن آن را درک کرد و شکرگزار طراوت و تازگی بهار شد و برای این کار باید همه دست‌به‌دست هم دهیم و برحسب وسع و توان خود ضربه‌ای به این شبح پلید بنوازیم. وقت آن رسیده که من و تو از جا برخیزیم و آن‌چه از دستمان برمی‌آید برای کمک به آنها که نادارترند انجام دهیم. تا دیر نشده همه باید تکانی بخوریم. چیزی به عید نمانده است.


سهیلا ثقفی


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








ارسال توسط کاظم احمدی
آخرین مطالب